بزرگترین مرجع دانلود تحقیق ،مقاله،پایان نامه و پاورپوینت های آماد

بزرگترین مرجع دانلود تحقیق ،مقاله،پایان نامه و پاورپوینت های آماد

خرید و دانلود انواع فایل های آموزشی ، تحقیق،پروژه،پایان نامه ،فایل های پاورپوینت

محل لوگو

اشتراک در خبرنامه

جهت عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را ثبت نمائید

Captcha

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 137
  • بازدید دیروز : 628
  • بازدید کل : 1204440

دریا!دریا! ماندگارترین شعر یوسفعلی میر شکاک


دریا!دریا! ماندگارترین شعر یوسفعلی میر شکاک

 

اشعار یوسفعلی میر شکاک
 
یوسفعلی میرشکاک (زادهٔ 1338 در شوش دانیال) شاعر، نویسنده، طنزپرداز و منتقد سیاسی است. وی در طول سی سال اخیر در زمینه های گوناگونی فعال بوده است. از سرودن شعر و نگارش نقدهای ادبی گرفته تا نوشته های طنز و مقالات سیاسی و مذهبی در ماهنامه صبح، ماهنامه سوره، ماهنامه راه و...از سال 1358 به طور جدی شاعر شده و بیش از همه متاثر از شاعرانی چون محمدعلی معلم دامغانی و بیدل دهلوی بوده است.

 

دریا! دریا! صبور و سرد چرایی

دست گشادی نیاز را و نشستی

دیری در معبد سکوت سترون

بر دل داغ هزار سرو سیه پوش

در سر تصویر مرگ سرخ سیاووش

در چشم اما عبور آتش و آهن

دریا! با تازیانه های فرنگان

خونین بر گرده ات گشاده زبانها

تا کی خواهی صبور و سرد به جا ماند؟

لختی یاد آر از آن شکوه که پژمرد

چون زخمی شعله ور که در جگر من

دیوی شد ژرف کاو و جان مرا خورد

لختی یاد آر، نیمروز نه این بود

خسته، خراب، آستین پر از ستم و سنگ

بر شده بر بام آسمانش فغانها

یاد آر از تاجبخش و رخش ظفرپوی

وز پی فرّ و فروغ روی فرامرز

آنگاه، آیینه گزین خداوند

تفته تر از تفتان، آفت دل گشتاسب

زاده ی سام، آفتاب زاد دماوند

دریا! تنها نه نیمروز گرفتار

در نفس سهمناک باد فرنگ است

فتنه ی آن دیو، هرچه چشم پریوار

عطسه ی آن اژدها، هرجا جنگ است

از بس آمد شد غریبه ی غربی

موج دروغین گرفته گرم به سیلی ت

دریا! راضی مشو فرنگ بریزد

خون سیاوُش وشان به دامن نیلی ت

بر تو نه بسیار گام ها زده ام من

با دل اندوهناک در شب روشن؟

دریا! آه ای دل دریده ی سهراب!

خون منی، نقش تازیانه ی بهرام!

اشک منی بر تن فسرده ی بیژن!

آه خلیج شکسته! تیشه ی فرهاد!

تا کی در بیستون شیون شیرین

نفرین مادران شیفته در باد؟

نعش جوانان به روی شانه ی گرداب؟

دیدی آه ای خلیج خون نیاکان

سیمرغ خونچکان چگونه فرو ریخت؟

دیدی و از شرم خویش در پس هر پلک

چشمی پنهان شدت، چو ماتم پاکان

در دل دروای من _سراب ستمکار

ایرانم من خلیج! مرغ گرفتار

بالی خون حسین در شب موعود

بال دگر، خون پر فشان «فرود»م

کز تب روزی که «توس» می زندم راه

می شکفد چشم تر، در آتش و دودم

دریا! دامان سبز من که در آتش

سرختر از دوزخی و لانه ماران

امواجت هرکدام، گور گلی سرخ

گردابت نعش سرنگون سواران

ایران می گفت و باد با خود می برد

بر هر موج از خلیج خونین، خاموش

آینه ای ارغوانی از شب تاراج

چیزی می شد در آفتاب فراموش

دریا! دریا! سمندرسفر رنج

صاحب زنجی کن از کنام برون آی

 

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

  انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷               تعداد بازدید : 560

***** طراحی و پشتیبانی فروشگاه: شرکت اطلس گستر دالان (شماره تماس شرکت: 09177662155 ) WWW.AtlassGostar.ir

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما