بزرگترین مرجع دانلود تحقیق ،مقاله،پایان نامه و پاورپوینت های آماد

بزرگترین مرجع دانلود تحقیق ،مقاله،پایان نامه و پاورپوینت های آماد

خرید و دانلود انواع فایل های آموزشی ، تحقیق،پروژه،پایان نامه ،فایل های پاورپوینت

محل لوگو

اشتراک در خبرنامه

جهت عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را ثبت نمائید

Captcha

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 36
  • بازدید دیروز : 321
  • بازدید کل : 1201932

شعر زیبای غریبه (حامد ابراهیم پور)


شعرهای حامد ابراهیم پور

حامد ابراهیم‌پور (زاده ۲۴ آبان ۱۳۵۸) شاعر، نویسنده و منتقد ایرانی است. سبک غزل نو،غزل فرافرم است.

 

سپرده بود به آوارگی عنانش را

غریبه ای که نمیگفت داستانش را

کلافه بود، به سیگار آخرش پک زد

و بعد خم شد و پر کرد استکانش را

شراب کهنه ی جوشیده در رگش جوشید

و شعله ور شد و سوزاند استخوانش را

-زیاده می نخوری ! شهر پاسبان دارد

-که مرده شو ببرد شهر و پاسبانش را !

(نگاه صاحب میخانه بی تفاوت شد

اگر چه زیر نظر داشت میهمانش را ):

غریبه جای رد تازیانه اش میسوخت

غریبه حال بدی داشت، شانه اش میسوخت

به مرغ گمشده ی پرشکسته ای میماند

که پیش چشمانش آشیانه اش میسوخت

به رود خشک، به سرو خمیده ای میماند

به گنگ بی خبر خواب دیده ای میماند

غرور زخمی را سمت ماه تف میکرد

به گرگ بسته ی دندان کشیده ای می ماند

دوباره دستانش را دراز کرد، نشد

تمامی شب راز و نیاز کرد، نشد

دوباره گمشده اش را از آسمان میخواست

گلایه کرد نشد، اعتراض کرد نشد!

غریبه خاطره ی روشنی به یاد نداشت

میان تقویمش صفحه های شاد نداشت

تمام عمر درین شهر زندگی میکرد

تمام عمر به این شهر اعتماد نداشت...

ستاره ای شد و از دست آسمان افتاد

پرنده ای شد و گم کرد آشیانش را

-دوباره پرکن!

(میخانه چی نگاهش کرد)

ندید اما لبخند ناگهانش را

بلند شد، وسط شعر چهارپایه گذاشت

و حلقه کرد به این بیت ریسمانش را...

صدای راوی در پیچ داستان گم شد

کلافه تر شد ... گم کرد قهرمانش را

-دوباره پر کن !

نوشید...تا سحر نوشید

و نیمه کاره رها کرد داستانش را....

حامد ابراهیم پور

 

 

 

 

شعر زیبای غریبه (حامد ابراهیم پور)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

به تماشا سوگند (سهراب سپهری)


شعرهای سهراب سپهری

سهراب سپهری (۱۵ مهر ۱۳۰۷ کاشان – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است و شعرهایش به زبان‌های بسیاری از جمله انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ترجمه شده‌اند.

 

به تماشا سوگند

و به آغاز کلام

و به پرواز کبوتر از ذهن

واژه ای در قفس است.

حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود.

من به آنان گفتم :

آفتابی لب درگاه شماست

که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.

و به آنان گفتم :

سنگ آرایش کوهستان نیست

همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کنلگ .

در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است

که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.

پی گوهر باشید.

لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.

و من آنان را ، به صدای قدم پیک بشارت دادم

و به نزدیکی روز ، و به افزایش رنگ .

به طنین گل سرخ ، پشت پرچین سخن های درشت.

و به آنان گفتم :

هر که در حافظۀ چوب ببیند باغی

صورتش در وزش بیشه شور ابدی خواهد ماند.

هر که با مرغ هوا دوست شود

خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود.

آنکه نور از سر انگشت زمان برچیند

می گشاید گرۀ پنجره ها را با آه.

زیر بیدی بودیم.

برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم :

چشم را باز کنید ، آیتی بهتر از این می خواهید ؟

می شنیدم که به هم می گفتند :

سحر میداند ، سحر !

سر هر کوه رسولی دیدند

ابر انکار به دوش آوردند.

باد را نازل کردیم

تا کلاه از سرشان بردارد.

خانه هاشان پر داوودی بود،

چشمشان را بستیم.

دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش.

جیبشان را پر عادت کردیم.

خوابشان را به صدای سفر آینه ها آشفتیم.

سهراب سپهری

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

به تماشا سوگند (سهراب سپهری)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

شعار ولادت امام حسین علیه السلام (5)


متن مولودی ولادت امام حسین (ع)

 

دلدارم اومده ، سردارم اومده

دنیا دنیا خبر همه کس و کارم اومده

آروم جونمی ، تو آب و نونمی

آقام آقام حسین قرار دل دیوونمی

من مست نگاه یارم

ذکرمه همه شعارم

فداتو ایل و تبارم

آقام آقام حسین دوست دارم

 

کربلات خونمه ، وصله ی جونمه

اناعبدالحسین آقا این نام و نشونمه

تو دل و دلبری ، برعالم سروری

ملائکه همه می کنن براتو نوکری

ای دین من ای نگارم

عشق تو دارو ندارم

هستیمو به پات میذارم

آقام آقام ....

 

ای شاه کربلا ، ای ماه کربلا

کاش زائر میشدم پیاده توراه کربلا

دل به تو بستمو ، من مسته مستمو

هرجا خوردم زمین اومدی گرفتی دستمو

چشم تو کرده شکارم

دیوونه ایی بیقرارم

عشقت داده اعتبارم

شاعر:حسین رحمانی

 

متن شعر میلاد امام حسین, متن مولودی ولادت امام حسین

متن شعر میلاد امام حسین (ع)

 

مبارک میلاد حضرت ثارُالله

یا حسین یا حسین یا اباعبدالله...

عزیز مصطفی آمد خوش آمد

گل خیرالنّسا آمد خوش آمد

امام عاشورا آمد خوش آمد

دل شده تواَمان با سوز و اشک و آه

یا حسین یا حسین یا اباعبدالله

مبارک میلاد حضرت ثارُالله

یا حسین یا حسین یا اباعبدالله

چه ماهی آمده از پرده بیرون

که نور افشان گردیده دشت و هامون

همه عالَم او را والِه و مجنون

بر خلایق باشد دست لطفش پناه

یا حسین یا حسین یا اباعبدالله

مبارک میلاد حضرت ثارُالله

یا حسین یا حسین یا اباعبدالله

رسیده موسم رحمت و کرم

برم نام خوشت بر لب دم به دم

الهی شویم ما زائرِ حرم

رَویم از شش گوشه به سوی قتلگاه

یا حسین یا حسین یا اباعبدالله

مبارک میلاد حضرت ثارُالله

یا حسین یا حسین یا اباعبدالله

 

روز پاسدار و ولادت امام حسین, مولودی ولادت امام حسین

اشعار ولادت امام حسین علیه السلام

 

خانۀ شیر خدا امشب پر از نور خداست

الـبشاره لیلۀ میلاد مصباح الهـداست

بر سر دوش نبی، شمس ولایت جلوه گر

پیش روی فاطمه، مرآتِ حسنِ ابتداست

فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال

هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست

چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین

کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست

گام گامِ مقدمش، رشک گلستان بهشت

عضو عضوِ پیکرش، اوراق صنع کبریاست

این همان مصباح دست غیب رب العالمین

این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست

چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار نه

پای تا سر غرق در گلبوسه‌های مرتضاست

با وجود آنکه نَبوَد رحمت حق را حدود

این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست

سبط احمد، نجل حیدر، آرزوی فاطمه

خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین، روح دعاست

قطره‌ای از بحر لطفش چشمۀ آب حیات

ذره‌ای از خاک کویش درد عالم را دواست

وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد

مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست

هر چه می‌بینم جمالش را، نبی پا تا به سر

هرچه می‌خوانم ثنایش را،علی سرتا به پاست

هر سری تقدیم جانان گشت، خاک پای او

هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست

هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد

درعوض او ازخدای خویش بگرفت آنچه خواست

من نمی‌گویم، نمی‌گویم، خدا باشد حسین

لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد، رواست

خواهـر مظلومۀ او مـادر آزادگی است

تـا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست

اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق

دختری دارد که دست بسته‌اش مشکل گشاست

مادری دارد که در قرآن، خدا مدّاح اوست

مدح او تطهیر و قدر و فجر و نور و«اهل‌أتی»ست

قامتی دارد، قیامت گوشه‌ای از سایه‌اش

صورتی دارد که در چشم محمد دلرباست

بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین

هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست

روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است

فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست؟

او بُوَد فُلک نجات و لنگرش دخت علی

این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست

شهریار کشور دل‌ها «حسین بن علی»

زادۀ ام‌البنین فرمانـدۀ کل قـواست

آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا

گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست

گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست

هر شب او واقعه، هر روز او روز جزاست

اینکه خنـدانیم و گریـانیم در میلاد او

می‌کند ثابت، گِل ما از زمین کربلاست

آنکه سر سازد نثار دوست، از عالم سر است

کشتۀ محبوب را گر کشته پنداری خطاست

مرگ در بستر بوَد بر عاشق صادق حرام

این معما را کسی داند که با ما آشناست

شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال

زخم ما یاری رحمت، خون ما آب بقاست

من ز خون دل نوشتم بـر جبین آسمان

هر که فانی در ره حق نیست، پایانش فناست

قبر: کعبه، رکن: مقتل، تربت عشاق: حِجر

مضجع من «مروه» و ایوان عباسم «صفا»ست

گو یکی گردند خلقت از برای قتل من

قامتم تنها برای خالق یکتا دوتـاست

آب را بر روی ما بسته نمی‌داند عدو

حنجر ما تشنـۀ آب دم تیغ بـلاست

وصل جانان از دم شمشیر می‌آید به دست

این همان معنای رمز «البلاءُ لِلولا»ست

"میثم" این مصراع را با خط خون باید نوشت

رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست؟

شاعر:استاد سازگار

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

شعار ولادت امام حسین علیه السلام (5)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

اشعار ولادت حضرت ابوالفضل علیه السلام (4)


مولودی ولادت حضرت ابوالفضل

 

تابنده از کواکب،نور سیادت تو

بادا بادا مبارک،جشن ولادت تو

ای که تا صبح محشر،بر شام دلها ماهی

ایُّها العبدُ الصالح،تو مطیعٌ لّله هی

مولا یا ابوفاضل مولا یا ابوفاضل...

 

نخل سبز ولایت،ثمر گزفته امشب

اُمّ البنین در بغل،قمر گرفته امشب

ای آنکه بر عالمین،در دو عالَم پناهی

ایُّها العبدُ الصالح،تو مطیعٌ لّله هی

مولا یا ابوفاضل مولا یا ابوفاضل...

 

تمامی ِ کائنات،محو ِ نگاه ِ رویت

بوسه زن مرتضی بر،چشم و دست و بازویت

فرزند ید الله و،محبوب ثاراللهی

ایُّها العبدُ الصالح،تو مطیعٌ لّله هی

مولا یا ابوفاضل مولا یا ابوفاضل...

 

از تو تذکره خواهیم،ای حیدر ِ عاشورا

امضا کن یا ابالفضل،کرببلای ما را

علمدار ِ ولایت،بر عاشقان نگاهی

ایُّها العبدُ الصالح،تو مطیعٌ لّله هی

مولا یا ابوفاضل مولا یا ابوفاضل...

 

ولادت حضرت ابوالفضل و روز جانباز, شعرهای ولادت حضرت ابوالفضل

مولودی میلاد حضرت ابوالفضل

 

چارم زمه شعبان قرص قمری آمد

در بیت علی مولا زیبا پسری امد

عباس مه والا خوش آمدی ای مولا

___________

اول پسر حیدر از ام بنین باشد

زیبای بنی هاشم این ماه جبین باشد

عباس مه والا....

____________

سرچشمه احساس است با عطر گل یاس است

هیبت زعلی دارد بوفاضل وعباس است

عباس مه والا....

_______________

مولود عزیزش را بگرفته بغل مادر

دستان پسر بوسد با اشک علی حیدر

عباس مه والا...

___________________

قربان دو دست او شیعه شده مست او

شیدای حسین باشد هستش شده هست او

عباس مه والا...

_____________________

ایثار و وفاداری مدیون ابوفاضل

مولا به حسین گفتن قانون ابو فاضل

عباس مه والا....

شاعر:اسماعیل تقوایی

 

ولادت حضرت ابوالفضل العباس, مولودی میلاد حضرت ابوالفضل

اشعار میلاد حضرت عباس

 

دیدن صورت ماه تو چه دیدن دارد

ناز تو حضرت عباس!کشیدن دارد

 

من فقط تشنه ی یک جرعه نگاهت هستم

ناز عباسی دلدار خریدن دارد

 

هر شب انگار به دل بال و پری می بخشی

که بسوی تو چنین شوق پریدن دارد

 

یوسف ام بنین!ماه شب چاردهم!

وصف زیبایی ات انگشت بریدن دارد

 

عشق تو ریشه دوانده ست به اعماق دلم

قلب من با تو فقط حال تپیدن دارد

 

قسمتم نیست اگر یک سفر کرب و بلا

تو بگو:"نه" که همین نیز شنیدن دارد

 

مثل دیوانه ی عاشق که به معشوق رسد

کربلا...بین دو گنبد...چه دویدن دارد!

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

اشعار ولادت حضرت ابوالفضل علیه السلام (4)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

اشعار ولادت امام سجاد علیه السلام (3)


سرود میلاد حضرت زین العابدین

 

پنجم شعبان رسیده‌عاشقان گل‌آمده

دردمندان جهان وقت توسّل آمده

نور حق شد جلوه گرامشب/نخل دین شد پر ثمر امشب

یاعلی بن الحسین مولا

 

چهارمین شمس هدایت آمده در این‌جهان

شادمان از مقدمش گشته قلوب شیعیان

شیعه را نور دوعین آمد/هستی مولا حسین آمد

یاعلی بن الحسین مولا

 

شادمان گشته حسین بن علی از دیدنش

دل بَرَد از مادر خود لحظه خندیدنش

زد حسین بوسه بروی او/مادرش شد مست بوی او

یاعلی بن الحسین مولا

 

در گلستان نبی بار دگر گل وا شده

ازکرامات خدا مولا حسین بابا شده

درجهان نور مبین آمد/شیعه را حبل المتین آمد

یاعلی بن الحسین مولا

 

از قدوم‌این‌ پسر بیت الولا گلشن شده

دیده مولا حسین بن‌علی روشن شده

شهربانو قمر‌آورده/برحسین گل پسر آورده

یاعلی بن الحسین مولا

شاعر:رضا یعقوبیان

 

شعر تولد امام زین العابدین, اشعار میلاد امام سجاد

شعر میلاد امام سجاد (ع)

 

به پنجم روز شعبان در مدینه آمده دنیا

علی بن الحسین بن علی آن گوهر والا

گرفته شهربانو در بغل قنداقه او را

کند شکر خدا جدش علی عالی اعلا

پدر باشد حسین وشاد ازمیلاد فرزندش

مبارکباد می گوید براوجبریل از بالا

علی اوسط است وبر علی اکبر برادر او

رخش را بوسه باران کرد اکبر زاده لیلا

ولیعهد حسین است وولایت را مه چارم

میان عابدان کل عالم شاخص ویکتا

شرافت دار می گردد سجده با وجود او

برای عابدین زینت برای ساجدین آقا

خدا خواهد که او بیمار درکرببلا گردد

بماند زنده وباشد به جمله شیعیان مولا

بود گریان همیشه بر مصیبتهای بابایش

مکمل می شود این کار بهر نهضت بابا

شود جشنی بپا با یاد میلادش در جنت

به مهمانداری مولا حسین وحیدر وزهرا

بسی شادی نما ای شیعه در هنگام میلادش

که تا بابای او گیرد دستت در صف عقبی

خداوندا نصیب من نما در روز میلادش

کنم طوف مزار او در شهر رسول الله

 

سرود میلاد حضرت زین العابدین, مولودی ولادت امام سجاد

مولودی ولادت امام سجاد (ع)

 

شاده دل ِ ارض و سما/گوهر نایاب اومده

روح مناجات و دعا/دلبر ارباب اومده

حُسن ِ خدایی مثه اون/چشم دو عالم ندیده

از کرمش بر عاشقا/خون خدا عیدی میده

کعبه ی دلها یا علی یوسف زهرا یا علی...

زاده ی زهرا یا حسین/قلب ماها بی قراره

از قدم گل پسرت/بارون رحمت می باره

شعر ولایت میخونیم/با یه دل ِ بی تاب آقا

ما صدقه از تو میخوایم/سائلارو دریاب آقا

کعبه ی دلها یا علی یوسف زهرا یا علی...

حاجت مارو روا کن/آرزوی ما همینه

به زودی زود ما بشیم/زائر شهرمدینه

همراه سیّد علی و/یاد امام و شهدا

هم یه سفر اونجا بریم/هم یه سفرکربلا

کعبه ی دلها یا علی یوسف زهرا یا علی...

 

شعر تولد امام زین العابدین, اشعار میلاد امام سجاد

شعر ولادت امام سجاد (ع)

 

موسم شادي و شور است پنجم شعبان رسيده

ازسوي خالق يكتا مظهر يزدان رسيده

نور سرور آمد امشب نجل احمد آمد امشب

چارمين نور ولايت. چون محمّد آمد امشب

يا علي بن الحسين(ع)

********

امشب از لطف خداوند از مدينه كرده ام ياد

شهر يثرب پر زشادي گشته از ميلاد سجاد

كرده حق به ره عنايت سرزده ماه ولايت

آمده پور حسين و چارمين شمس هدايت

يا علي بن الحسين(ع)

********

از قدوم گل زهرا شد چراغان همه دنيا

در مدينه بهر سجاد جشن شادي گشته بر پا

شد مدينه وادي طور پرشده از شادي و شور

گل بريزيد گل بپاشيد آمده نورٌ علي نور

يا علي بن الحسين(ع)

********

شهربانو بوسه ميزد بر رخ زيباي فرزند

امشب از شوق نقش بسته بر لبانش گل لبخند

امشب از ره مه رسيده نور حق از ره رسيده

شهربانو شاد شاد است پور ثارالله رسيده

يا علي بن الحسين(ع)

********

شكر الله حق نهاده مهر او اندر سرشتم

شهر زيباي پيمبر شد بقيع او بهشتم

گل ياس بي قرينه. مهر تو دارم به سينه

در شب ميلادت اي گل دعوتم كن به مدينه

يا علي بن الحسين(ع)

********

اي گل باغ ولايت دست خاليم ب سويت

كن دعايم تا بگيرم گل زهرا عطر و بويت

از همه عالم گسستم سرراه تو نشستم

بس كريم و مهرباني شكر حق دل بر تو بستم

يا علي بن الحسين(ع)

********

مهر تو در سينه دارم تا صف حشر و قيامت

كن نظر اي گل زهرا بر من اي روح كرامت

روح تقوا جان ايمان گشته ام من بر تو مهمان

از كرم بنشسته ام من در كنار خوان احسان

يا علي بن الحسين(ع)

********

تو سفير كربلايي روح صبر و استقامت

تا صف محشر علي جان ميرسد بر جان پيامت

اي صبور آل عصمت نور تو انوار رحمت

تو نشان دادي در عالم شيعه دارد جاه و عزّت

يا علي بن الحسين(ع)

شاعر: رضا یعقوبیان

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

اشعار ولادت امام سجاد علیه السلام (3)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

قدرت کردگار می بینم (شاه نعمت‌الله ولی)


شعرهای شاه نعمت‌الله ولی

سید نورالدین نعمت‌الله بن محمد کوه بنانی کرمانی (۷۳۰، ۷۳۱ ــ ۸۳۲، ۸۳۴) از اقطاب و عرفای سدهٔ هشتم و نهم هجری است که طریقتی جدید در تصوف ایجاد کرد و پیروان سایر طریقت ها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. او از جمله شعرای تصوف ایران و قطب دراویش نعمت اللهی است.

 

قدرت کردگار می بینم

حالت روزگار می بینم

حکم امسال صورت دگر است

نه چو پیرار و پار می بینم

از نجوم این سخن نمی گویم

بلکه از کردگار می بینم

غین در دال چون گذشت از سال

بوالعجب کار و بار می بینم

در خراسان و مصر و شام و عراق

فتنه و کارزار می بینم

گرد آئینه ضمیر جهان

گرد و زنگ و غبار می بینم

همه را حال می شود دیگر

گر یکی در هزار می بینم

ظلمت ظلم ظالمان دیار

غصهٔ درد یار می بینم

قصهٔ بس غریب می شنوم

بی حد و بی شمار می بینم

جنگ و آشوب و فتنه و بیداد

از یمین و یسار می بینم

غارت و قتل و لشکر بسیار

در میان و کنار می بینم

بنده را خواجه وش همی یابم

خواجه را بنده وار می بینم

بس فرومایگان بی حاصل

عامل و خواندگار می بینم

هرکه او پار یار بود امسال

خاطرش زیر بار می بینم

مذهب ودین ضعیف می یابم

مبتدع افتخار می بینم

سکهٔ نو زنند بر رخ زر

در همش کم عیار می بینم

دوستان عزیز هر قومی

گشته غمخوار و خوار می بینم

هر یک از حاکمان هفت اقلیم

دیگری را دچار می بینم

نصب و عزل تبکچی و عمال

هر یکی را دوبار می بینم

ماه را رو سیاه می یابم

مهر را دل فَگار می بینم

ترک و تاجیک را به همدیگر

خصمی و گیر و دار می بینم

تاجر از دست دزد بی همراه

مانده در رهگذار می بینم

مکر و تزویر و حیله در هر جا

از صغار و کبار می بینم

حال هندو خراب می یابم

جور ترک و تتار می بینم

بقعه خیر سخت گشته خراب

جای جمع شرار می بینم

بعض اشجار بوستان جهان

بی بهار و ثمار می بینم

اندکی امن اگر بود آن روز

در حد کوهسار می بینم

همدمی و قناعت و کُنجی

حالیا اختیار می بینم

گرچه می بینم این همه غمها

شادئی غمگسار می بینم

غم مخور زانکه من در این تشویش

خرمی وصل یار می بینم

بعد امسال و چند سال دگر

عالمی چون نگار می بینم

چون زمستان پنجمین بگذشت

ششمش خوش بهار می بینم

نایب مهدی آشکار شود

بلکه من آشکار می بینم

پادشاهی تمام دانائی

سروری با وقار می بینم

هر کجا رو نهد بفضل اله

دشمنش خاکسار می بینم

بندگان جناب حضرت او

سر به سر تاجدار می بینم

تا چهل سال ای برادر من

دور آن شهریار می بینم

دور او چون شود تمام به کار

پسرش یادگار می بینم

پادشاه و امام هفت اقلیم

شاه عالی تبار می بینم

بعد از او خود امام خواهد بود

که جهان را مدار می بینم

میم و حا ، میم و دال می خوانم

نام آن نامدار می بینم

صورت و سیرتش چو پیغمبر

علم و حلمش شعار می بینم

دین و دنیا از او شود معمور

خلق از او بختیار می بینم

ید و بیضا که باد پاینده

باز با ذوالفقار می بینم

مهدی وقت و عیسی دوران

هر دو را شهسوار می بینم

گلشن شرع را همی بویم

گل دین را به بار می بینم

این جهان را چو مصر مینگرم

عدل او را حصار می بینم

هفت باشد وزیر سلطانم

همه را کامکار می بینم

عاصیان از امام معصومم

خجل و شرمسار می بینم

بر کف دست ساقی وحدت

بادهٔ خوش گوار می بینم

غازی دوست دار دشمن کش

همدم و یار و غار می بینم

تیغ آهن دلان زنگ زده

کُند و بی اعتبار می بینم

زینت شرع و رونق اسلام

هر یکی را دو بار می بینم

گرک با میش شیر با آهو

در چرا برقرار می بینم

گنج کسری و نقد اسکندر

همه بر روی کار می بینم

ترک عیار مست می نگرم

خصم او در خمار می بینم

نعمت الله نشسته در کنجی

از همه بر کنار می بینم

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

قدرت کردگار می بینم (شاه نعمت‌الله ولی)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

بود که بار دگر بشنوم صدای تو را (امیر هوشنگ ابتهاج )


اشعار هوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج (زادهٔ ۶ اسفند ۱۳۰۶ در رشت)، متخلص به «ه‍. ا. سایه»، شاعرایرانی است. پدرش آقاخان ابتهاج از مردان سرشناس رشت و مدتی رئیس بیمارستان پورسینای این شهر بود.

 

بود که بار دگر بشنوم صدای تو را ؟

ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را ؟

بگیرم آن سر زلف و به روی دیده نهم

ببوسم آن سر و چشمان دل ربای تو را

ز بعد این همه تلخی که می کشد دل من

ببوسم آن لب شیرین جان فزای تو را

کِی ام مجال کنار تو دست خواهد داد

که غرق بوسه کنم باز دست و پای تو را

مباد روزی چشم من ای چراغ امید

که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را

دل گرفته ی من کی چو غنچه باز شود

مگر صبا برساند به من هوای تو را

چنان تو در دل من جا گرفته ای ای جان

که هیچ کس نتواند گرفت جای تو را

ز روی خوب تو برخورده ام ، خوشا دل من

که هم عطای تو را دید و هم لقای تو را

سزای خوبی نو بر نیامد از دستم

زمانه نیز چه بد می دهد سزای تو را

به ناز و نعمت باغ بهشت هم ندهم

کنار سفره ی نان و پنیر و چای تو را

به پایداری آن عشق سربلندم قسم

که سایه ی تو به سر می برد وفای تو را

هوشنگ ابتهاج

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

بود که بار دگر بشنوم صدای تو را (امیر هوشنگ ابتهاج )
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

اشعار ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام (4)


اشعار میلاد حضرت علی اکبر (ع)

 

می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

"المنته لله که در میکده شد وا"

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی است

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب است

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی است

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین است

هر چند حسین است تو را محو تماشا

"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیا

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه در آورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

سید حمیدرضا برقعی

 

شعر ولادت حضرت علی اکبر, اشعار میلاد حضرت علی اکبر

اشعار میلاد حضرت علی اکبر (ع)

 

گیسو به باد می دهی و دلبری علی

پا در رکاب می زنی و محشری علی

ابرو نهان کن از نظر خیرهٔ حسود

آیینه دار صورت پیغمبری علی

قامت مگو قیامت زهراست قامتت

از بس که قد کشیده ای و محشری علی

گرم طواف روی تو آل ابوتراب

غرق عبادتی و خدا منظری علی

وصفت همین بس است که در کوی رب عشق

شه زاده حرم، علی اکبری علی

وجه غیور هر غضبت وقت حمله ها

گاه رجز تو منتسب از حیدری علی

بین خطوط روی جبینت پر از خداست

ابن الحسین لیلی لیلای کربلاست

نور خدا ز صورت تو دیده می شود

پیغمبرانه بر همه تابیده می شود

شمشاد قامتی و به شمشیر کوفیان

گلبرگ ها ز ساقه تو چیده می شود

مثل بلور شیشه ای سنگ خورده ای

با بوسه ای وجود تو پاشیده می شود

مقراض اهل کوفه چه آورده بر سرت

هر گوشه ای ز دشت تنت دیده می شود

در زیر سم اسب تنت مثل زعفران

بر روی سنگ ها همه سابیده می شود

جسمی که زیر ضربه به هم ریخته چه سان

هر تکه ای به روی عبا چیده می شود

بر ناله های ممتد بابا کنار تو

از سوی لشگری همه خندیده می شود

قلبی که از تمام تنت پاره تر شده

با هر صدای قهقه رنجیده می شود

دنبال زینب آمده سقای عالمین

فریاد می زنند که وای از دل حسین

قاسم نعمتی

 

ولادت حضرت علی اکبر, میلاد حضرت علی اکبر

شعرهای ولادت حضرت علی اکبر (ع)

 

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی

خورشید بود جلوه طوری که داشتی

هر شب نصیب سفره شهر مدینه شد

در کنج خانه نان تنوری که داشتی

شب زنده دار بودی و ذوب خدا شدی

در بندگی گذشت حضوری که داشتی

ای سر به زیر و از همگان سر بلندتر

عین تواضع است غروری که داشتی

خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود

در کوچه های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده!

یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟

مردی رسیده تا که پر از دلبرش کنند

مانند خاک آمده تا که زرش کنند

دینی نداشت اصل و نسب نیز هم نداشت

آخر چگونه در بزند باورش کنند

او خواب دیده بود مسلمان شده همین

او آمده مدینه مسلمان ترش کنند

در خانه حسین اگر اکبری نبود

امکان نداشت زائر پیغمبرش کنند

پیغمبر و زیارت او را بهانه کرد

تا که اسیر زلف علی اکبرش کنند

آن عده ای خوش اند که حیران تو شدند

مُسلم اگر شدند مسلمان تو شدند

چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری ست

روی سپید و خال سیاهت پیمبری ست

گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو

لحظه به لحظه گاه به گاهت پیمبری ست

ابروی تو کشنده و زلفت کشنده تر

جانم فدای تو که سپاهت پیمبری ست

باید دوید پشت سر ردّ پای تو

یعنب تویی همیشه که راهت پیمبری ست

نامت علی ست جلوه رویت محمدی ست

نامت علی ست طرز نگاهت پیمبری ست

تو صاحب جلال علی و پیمبری

آئینه جمال علی و پیمبری

هنگام روبرو شدنِ کارزار شد

کار تمام لشکریان با تو زار شد

وقتی رکاب رزم تو آماده می شود

باید برای مقدم تو خاکسار شد

نامت علی، شأن تو شمشیر ساده نیست

باید برای هیبت تو ذوالفقار شد

حیدر شدی و ضجه لشکر بلند شد

این چه مصیبتی است که کوفه دچار شد

از میمنه گرفته تا پشت میسره

یک لشکری قدم به قدم تار و مار شد

فرزند لافتی که به جزاین نمی شود

شاگرد مجتبی که به جز این نمی شود

ای آفتاب روشن شب های کربلا

پیغمبر دوباره صحرای کربلا

ای از تمام آدمیان برگزیده تر

نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا

یک کاروان به عشق نگاهت اسیر شد

گیسو کمند خوش قد و بالای کربلا

آب فرات و علقمه و گنبد حسین

یا تل زینبیه و هر جای کربلا…

…هر چند دیدنی ست ولی دیدنی تر است

پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک تر به محضر آقاست جای تو

پایین پایی و همه پایین پای تو

حالا که می روی جگرم را نگاه کن

این چشم های محتضرم را نگاه کن

در این لباس ها چقدر دیدنی شدی

زینب بیا بیا پسرم را نگاه کن

من پیر و تو جوان کمی آهسته تر برو

افتادگی بال و پرم را نگاه کن

باور نمی کنی که علی پیرتر شدم

پیشم بیا و موی سرم را نگاه کن

اصلاً بیا بجای تمنّا جرعه ای

شرمندگی چشم ترم را نگاه کن

بعد از تو فصل فصل دلم بی بهار شد

بعد از تو خاک بر سر این روزگار شد

علی اکبر لطیفیان

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

اشعار ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام (4)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم (حسین منزوی)


شعر های حسین منزوی

حسین منزوی (زادهٔ ۱ مهر ۱۳۲۵ – درگذشتهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳) شاعر ایرانی بود. او که بیشتر به‌عنوان شاعری غزل‌سرا شناخته شده‌است، در سرودن شعر نیمایی و شعر سپید هم تبحر داشت. حسین منزوی را می توان پدر غزل معاصر نامید. وی به ترانه سرایی هم مشغول بود و ترانه ی معروف "سکه ی ماه" از مرجان نوشته ی اوست.

 

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم

چندان که در هوای تو از خاک بگسلم

دل را قرار نیست، مگر در کنار تو

کاین سان کشد به سوی تو، منزل به منزلم

کبر است یا تواضع اگر، باری این منم

کز عقل ناتمامم و در عشق کاملم

با اسم اعظمی که به جز رمز عشق نیست

بیرون کِش از شکنجه‌ی این چاه بابلم

بعد از بهارها و خزان‌ها، تو بوده‌ای

ای میوه‌ی بهشتی از این باغ، حاصلم

تو آفتاب و من چو گل آفتابگرد

چشمم به هر کجاست تویی در مقابلم

دریا و تخته پاره و توفان و من، مگر

فانوس روشن تو کشاند به ساحلم

شعرم ادای حق نتواند تو را، مگر

آسان کند به یاری خود «خواجه» مشکلم

«با شیر اندرون شد و با جان به‌در شود

عشق تو در وجودم و مِهر تو از دلم»

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

خورشید من! برای تو یک ذره شد دلم (حسین منزوی)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

اشعار تبریک روز معلم (3)


شعر در مورد روز معلم

 

بوی گل بوی بهاران می‌دهی

مثل شبنم بوی باران می‌دهی

آبی استی مثل آرامش به من

درس خوبی درس ایمان می‌دهی

یک بغل لبخند با فرفره

دست ما گل های خندان می‌دهی

تو به من با لحن خوب کودکی

یاد ایام دبستان می‌دهی

یاد ژاله یاد گلهای غریب

مانده در اندوه گلدان می‌دهی

روز باران و کتاب گمشده

یاد کبرای پریشان می‌دهی

بوی خوبی بوی بودن بوی مهر

بوی لطف خاله مرجان می‌دهی

آب بابا نان ندارد دست تو

خالی اما تو به من جان می‌دهی

خوب می‌دانم اگر دارا شوی

به تمام کودکان نان می‌دهی

آشنای تشنگی‌های زمین

تو به شبنم چشم گریان می‌دهی

در جهانی خالی از مهر و صفا

بوی بخشش بوی احسان می‌دهی

برگ‌ها گر تر شد از اشک یتیم

دفتری از جنس باران می‌دهی

میرزای کوچک قلب منی

بوی جنگل‌های گیلان می‌دهی

میهن خود را کنیم آباد را

یاد فرزندان ایران می دهی

 

شعر هایی درباره روز معلم , شعر کوتاه برای تبریک روز معلم

شعر کوتاه برای تبریک روز معلم

 

هدایت است و محبّـت ، تـلاش و کــــار ِ معلّــم

خـــدا شود همه ساعت ، أنیس و یـــــار معلّم

ز قفل ِ جهل هراسی ، ز دربِ بسته غمی نیست

کلیــدِ علـــم چــو بـاشــــد در اختیــــار ِ معلّم

خوشا بحالِ کسی که عطش به چشمه ی علم است

گــــرفتــه روزی ِ خـــود را ز روزگـــــار ِ معلّم

فـرشتـــه هیـــچ نـدارد چنین مقـام و شکــوهی

بـــوَد کنــار ِ خــــدا او ، خــــدا کنــــار ِ معلّم

ز بذرکاری ِ مهر و شکوفه بـــــاری ِ خــــــرداد

همــــیشه هست امیـــــدی در انتــــــظار ِ معلّم

تمامِ فصل ِ خــــزان و تمــــامِ فصل ِ زمستـــان

چـو شاخــه ای بوَد و میــوه اش بهـــــــار معلّم

کم است چون بنمایم به دست های قلم گیـــــر

هـــــــزار دستــــــه گلی را دمی نثــــــار معلّم

زلالتـــــر ز معلم نـدیــده کس بـــــه جهـــانی

دلــم فـــدای روانِ بـــزرگـــــــــــــــــــوار معلّم

بـــه غیـــــرِ شعـر نچیـدم متــاعــی از دل ِ دادا

سروده ایـن غـزلش را بــــــه افتـخـــــار ِ معلّم

 

شعر در مورد روز معلم, روز معلم شعر

شعر برای روز معلم

 

دل بسته‌ام به چشم تو خورشید مهربان

هر صبح در کلاس درس طلوع تو دیدنی ست

لبخند میزنی و دلم سبـز می‌شود

لبخند بی‌بهانه‌ات شعری شنیدنی ست

از نون و والقلم و ما یسطرون فقط

پروردگار نام تو را داشت در نظر

یعنی سپرده است به دستت رسالتی

ای امتداد روشن راه پیامبر

شور و نشاط من خورشید من بخند

در را به روی غم با مهر خود ببند

یک رنگ بی‌ریا روشنگر صبور

بخشیده‌ای مرا سرمایه شعور

با تو کلاس کوچک من گشته آسمان

چون آفتاب هستی و باران بی امان

تا شاخه شاخه‌های حضورم ثمر دهد

از این کلاس سر زند رنگین‌ترین کمان

بگذار تا به نام صدایت کند دلم

بگذار بخوانمت زیبا ترین کلام

نام تو را درود معلم تو را سپاس

ای عشق جاودانه معلم تو را سلام

حرف دل مرا از چشم من بخوان

من دوست دارمت بی مرز و بی کران

با لطف و بخششت همراه مهربان

سر سبز می‌شود دنیای دیگران

شور و نشاط من خورشید من بخند

در را به روی غم با مهر خود ببند

یک رنگ بی‌ریا روشنگر صبور

بخشیده‌ای مرا سرمایه شعور

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

اشعار تبریک روز معلم (3)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

اشعار میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (4)


شعر در مورد میلاد امام زمان (عج)

 

امشب/شبه نیمه ی شعبونه/دلا شاد و غزل خونه

اومده دلبری/که تیغ ابروش/قاتله جونه

امشب/بساط مستیمون جوره/دیگه غم از دلا دوره

اومده ساغری/که می میده/پیمونه پیمونه

عشقه،عشقه عشقمه،امشبو مستی از می تو

عشقه،عشقه عشقمه،باده پرستی از می تو

 

مهدی،تویی بهارم و،عشقت،دار و ندارم و

ماهی،تو شب تارم و

مهدی،تویی نگارم و،جز تو،کسی ندارم و

هستی،چاره ی کارم و

اباصالح مدد یا اباصالح

 

امشب/شبه بارشه بارونه/لب فرشته خندونه

اومده یارم و/عرش خدا/آیینه بندونه

یوسف/اسیر خال لبهاشه/فدای روی زیباشه

نگارم اومده/از قدمش/دنیا گلستونه

مژده،مژده مژده که،غمها دیگه به سر رسیده

مژده،مژده مژده که،از آسمون قمر رسیده

مهدی،بود و نبودمی،عشقی،توی وجودمی

ذکر و،دم سرودمی

مهدی،صفای قلبمی،درد و،دوای قلبمی

آقا،نوای قلبمی

اباصالح مدد یا اباصالح

 

دریاب/دلی که دل به تو بسته/بدونِ تو شده خسته

خونده دعا فرج/تو مسجد/جمکرون و سهله

عجل/امام منتظَر مهدی/امام منتقم مهدی

بیا که کعبه/توی دستای/یه عده نااهله

چشم چشمه عالم و،به روی زیبات روشن کن

کل زمین خشک و با،قدمای سبزت گلشن کن

آقا،چشم به راهتیم،عبد،رو سیاهتیم

محتاج،نگاهتیم

آقا،صاحب الزمان،هستی،تو ناجیه جهان

عجل،امام انس و جان

اباصالح مدد یا اباصالح

 

اشعار نیمه شعبان, اشعار میلاد امام زمان

اشعار میلاد امام زمان (عج)

 

ای مهربان،با چشم گریان آمدم نیمه شبِ نیمه ی شعبان آمدم

شرمنده از جرم و پشیمان آمدم سوی تو با اُمید غفران آمدم

مرا ببخش،ای ربّ عالمین تو را قسم به غربت حسین،

تو را قسم به قلب پر بلا شهید صحرای کربلا

به حقّ آن مقتدای سرجدا ربّنا اِغفر لنا ذنوبَنا...

گرفتم من،اِحیا به اشک و سوز و آه آورده ام به درگهِ لُطفت پناه

کارم شده هر روز و شب جرم و گناه آمده ام سوی تو با روی سیاه

مرا ببخش ای مهربان خدا به حقّ آن سرِ به نیزه ها

به حقّ آن پیکرِ بی کفن آن غریبِ دور از وطن

خواهرش ناله زند ای نور عین ای مظلوم غریب مادر یا حسین

 

شعر در مورد میلاد امام زمان, سرود میلاد امام زمان عج متن

اشعار ولادت امام زمان (عج)

 

دل دل نکن که می رسد از دلبرم خبر

شام فراق می رود و می شود سحر

چیزی نمانده تا برسد منجیِّ بشر

چیزی نمانده گلشن زهرا دهد ثمر

عید وصال آمده و لحظه ی ظفر

مژده بده که شد حسن عسگری پدر

کعبه به گوش باش که منجی رسیده است

قلب تمام عالم امکان تپیده است

در سامرا امید خدا آفریده است

خورشید روی دامن نرگس دمیده است

عالم دم ِ محمّدیّش را شنیده است

قرآن نشسته بر لب قرآن دادگر

قرآن بخوان که حسرت کعبه صدای توست

رویای عرش زمزمه ی ربّنای توست

تیغ امیر خیبرو خندق برای توست

امِّید فاطمه به دم رونمای توست

شش گوشه در تب سفر کربلای توست

همراه خود مرا به سوی نینوا ببر

دین با حضور ناب تو تکمیل می شود

با تو بساط توطئه تعطیل می شود

وای از فراق یار که تحمیل می شود

اشکم برای آمدنت نیل می شود

امسال هم بدون تو تحویل می شود

نوروز انتظار شد و غصِّه بیشتر

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

اشعار میلاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف (4)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

خم ابروی تو (ظهیر فاریابی)


دیوان اشعار ظهیر فاریابی

ظهیرالدین ابوالفضل طاهر بن محمد فاریابی (۵۵۰ - ۵۹۸ ه.ق) از قصیده‌سرایان بزرگ قرن ششم در فاریاب (در نزدیکی بلخ) زاده شد. مدتی را در نیشابور به سر برد و پس از وفات در مقبرة‌الشعرای تبریز به خاک سپرده شد. وی از شاعران استاد و سخن‌سرایان بلیغ پایان قرن ششم و یکی از بزرگان قصیده و غزل است که در تحول غزل نقش مهمی را ایفا کرده است. سخن ظهیر روان و پر از معانی دقیق و در عین حال فصیح و دارای معانی و الفاظ صریح می باشد.

 

یک امشبم که خم ابروی تو محراب است

چرا به گرد من از آب دیده غرقاب است

مرا که با تو نشینم گریستن بر چیست

اگر نه بخت بد وعاشقی زیک باب است

چرا هوای لبت خون من به جوش آورد

اگرنشاندن خون از خواص عنّاب است

شراب در تو اثر کرد وشمع جمله بسوخت

تو آن مبین که مرا از رخ تو مهتاب است

بیا که بهتر از این فرصتی نخواهم یافت

که چشم مست تویعنی که فتنه در خواب است

بیا که غمزه جادو بیارمید از خشم

اگر چه طرۀ فتان هنوز درتاب است

خط ار به گرد عذرات همی نیارد گشت

عجب مدار که مژگانت تیر پرتاب است

متاب سر ز وفا گرچه در زمانه تو

وفا چو فتنه به عهد امیر نایاب است

قوام مُلک،نظام جهان،بهاءالدین

که بر سرآمدِ اسلاف وفخر اعقاب است

عمر بگو وبرستی که ملک و دولت را

تفاخر است به نامش چه جای القاب است

یگانه ای که فلک آفتاب قدرش را

در ارتفاع معالی کمین سُطر لاب است

زبهر خدمتش آید به کارگاه رَحِم

هرآن لطیفه که در مُستقرِّ اصلاب است

زجام همّت او آز را رسد هر دم

همان خلل که خرد را زباده ناب است

ایا رسیده بدان منزلت که هر ساعت

به دولت تو جهان را هزار اعجاب است

فلک به خاک جناب تو انتساب کند

که این نسب به حقیقت بهین انساب است

عقاب چرخ که گیتی شکار مِخلَب اوست

به دور تو چو کبوتر اسیر مضراب است

زتف قهر توشد خشک باغِ عمرِ عدوت

اگرچه لافش ازین برکشیده دولاب است

زباد سرد بد اندیش توست پنداری

که سال وماه فلک در لباس سنجاب است

اگر زفضل وهنر ماند درجهان رمقی

سبب تویی که در تو سرای اسباب است

همیشه تا زشفق روی چرخ سیمابی

به سان خنجر رستم زخون سرخاب است

زخون دل چو شفق باد روی دشمن تو

که اشکش از فزع خنجرت چو سیماب است

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

خم ابروی تو (ظهیر فاریابی)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

زل ای شاهد قدسی از حافظ


غزلیات حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد شیرازی متخلص به "حافظ"، غزلسرای بزرگ و از خداوندان شعر و ادب پارسی است. وی حدود سال ۷۲۶ هجری قمری در شیراز متولد شد. علوم و فنون را در محفل درس استادان زمان فراگرفت و در علوم ادبی عصر پایه‌ای رفیع یافت. خاصه در علوم فقهی و الهی تأمل بسیار کرد و قرآن را با چهارده روایت مختلف از بر داشت. دیوان اشعار او شامل غزلیات، چند قصیده، چند مثنوی، قطعات و رباعیات است. وی به سال ۷۹۲ هجری قمری در شیراز درگذشت. آرامگاه او در حافظیهٔ شیراز زیارتگاه صاحبنظران و عاشقان شعر و ادب پارسی است.

 

ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز

کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد

اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری

پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت

تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی

پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار

تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل

باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی

یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد

صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت

 

گردآوری:بخش سرگرمی بیتوته

 

زل ای شاهد قدسی از حافظ
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

برچسب های مهم

آه از آن ساعت (عبدالقادر گیلانی)


غزلیات عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی (جیلانی) (تولد ۴۷۰ الی ۴۹۱ - وفات ۵۶۰ الی ۵۶۲ ه.ق) از مشایخ صوفیه و مؤسس سلسله تصوف قادریه است. وی در شعر تخلص «محیی» را اختیار کرده بوده و دیوان شعرش به «دیوان غوث اعظم» معروف است.

 

یا رب آن ساعت که خلق از ما نیارد هیچ یاد

رحمت خود کن قرین ما الی یوم التّناد

نامه نیکان شده برطاعت آیا چون کنم

نامه های ما بدان چیزی ندارد جزسواد

اینچنین کالای پرعیبی که گردد روز ماست

گرنبودش روز بازارش بنامت جز کساد

عید شد عیدی به رحمت ده خداوندا به ما

ورتو ندهی ازکه جویند بندگان نامراد

ردمکن یا رب تو ما را چون به بازار الست

عیبهای ما همه دیدی وکردی نامراد

شب رسن در گردن اندازم بگریم زار زار

از غم عمر عزیز خود که بر دادم به باد

این زمان از بس که بی او زندگانی می کنم

وقت مردن جان نمی دانیم چون خواهیم داد

آه از آن ساعت که عزرائیل قصد جان کند

جان شیرین را بباید داد ولب نتوان گشاد

تا دم آخر چه خواهد کرد با ما آه ،آه

ای خوشا وقت کسی کز مادرش هرگز نزاد

نامه می خوانند و می گویند کرام الکاتبین

درجمیع عمر این بنده نیاورد خوف یاد

پیش تابوتم منادی کن بگو این بنده ای است

کو گنه بسیار کرده برخدا کرد اعتماد

یا رب آن کس را بیمرزی که بعد از مرگ ما

روح ما را او به تکبیری کند گهگاه یاد

گربخاکم بگذری یا بگذرم بر خاطرت

این دعا می کن که یا رب گور او پر نور باد

رحم خواهد کرد بر من خواهد آمرزیدنم

روی زرد خود چو بر خاک لحد خواهم نهاد

محیی گر چه بس بدی کرده ندارد نیکوئی

لیک میدارد به جان درحق نیکان اعتماد

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

آه از آن ساعت (عبدالقادر گیلانی)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

پادشاهی یزدگرد (فردوسی)


اشعار فردوسی

حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۲۹ ه‍.ق، ۳۱۹ ه‍.خ - درگذشتهٔ پیش از ۴۱۱ ه‍.ق، ۳۹۷ ه‍.خ در توس خراسان)، سخن‌سرای نامی ایران و سرایندهٔ شاهنامه حماسهٔ ملی ایرانیان. او را بزرگ‌ترین سرایندهٔ پارسی‌گو دانسته‌اند. نام و آوازه فردوسی در همه جای جهان شناخته و ستوده شده است. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبان‌های زنده جهان برگردانده شده است. در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است.

 

چو بگذشت زو شاه شد یزدگرد

به ماه سفندار مذ روز ارد

چه گفت آن سخنگوی مرد دلیر

چو از گردش روز برگشت سیر

که باری نزادی مرا مادرم

نگشتی سپهر بلند از برم

به پرگار تنگ و میان دو گوی

چه گویم جز از خامشی نیست روی

نه روز بزرگی نه روز نیاز

نماند همی برکسی بر دراز

زمانه زمانیست چون بنگری

ندارد کسی آلت داوری

به یارای خوان و به پیمای جام

ز تیمار گیتی مبر هیچ نام

اگر چرخ گردان کشد زین تو

سرانجام خاکست بالین تو

دلت را به تیمار چندین مبند

بس ایمن مشو بر سپهر بلند

که با پیل و با شیربازی کند

چنان دان که از بی‌نیازی کند

تو بیجان شوی او بماند دراز

درازست گفتار چندین مناز

تو از آفریدون فزونتر نه ای

چو پرویز باتخت و افسر نه ای

به ژرفی نگه کن که با یزدگرد

چه کرد این برافراخته هفت گرد

چو بر خسروی گاه بنشست شاد

کلاه بزرگی به سر برنهاد

چنین گفت کز دور چرخ روان

منم پاک فرزند نوشین روان

پدر بر پدر پادشاهی مراست

خور و خوشه و برج ماهی مراست

بزرگی دهم هر که کهتر بود

نیازارم آن راکه مهتر بود

نجویم بزرگی و فرزانگی

همان رزم و تندی و مردانگی

که برکس نماند همی زور و بخت

نه گنج و نه دیهیم شاهی نه تخت

همی نام جاوید باید نه کام

بینداز کام و برافراز نام

برین گونه تا سال شد بر دو هشت

همی ماه و خورشید بر سر گذشت

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

 

پادشاهی یزدگرد (فردوسی)
انتشار : ۲۰ مرداد ۱۳۹۷

***** طراحی و پشتیبانی فروشگاه: شرکت اطلس گستر دالان (شماره تماس شرکت: 09177662155 ) WWW.AtlassGostar.ir

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما